نام کاربری:   کلمه عبور:        کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟  |  ثبت نام

مناجات بر سنگ سفید

 

در روایات آمده با نویی از طایفه ی جن که عفراء نام داشت هر چندگاه به محضر پیامبر ص می آمد و سوالات زنان قوم خود را می پرسید و مطالبی از آن حضرت آموخته و به ایشان می آموخت و دین حق را تبلیغ می نمود. مدتی از او خبری نشد، وقتی دوباره به حضور پیامبر خدا ص رسید آن حضرت از غیبتش سوال کرد، وی چنین پاسخ داد: برای دیدن خواهرم به جایی دور سفرکرده بودم.

رسول خدا ص فرمود: خوشا بر احوال کسانی که مثل تو در راه خدا به خویشان خود محبت می ورزند زیرا خداوند در بهشت برایشان سکویی از یاقوت ساخته که روی آن هفتاد هزار قصر است و در هر قصرى هفتاد هزار اتاق!

سپس فرمود: ای عفراء تعریف کن در سفر چه دیدی؟

عفراء جواب داد: یا رسول الله! چیزهای بسیار جالب و شگفت انگیزی دیدم اما عجیب ترین آن منظره مناجات ابلیس بود. او در میان امواج دریای سبز روی تخته سنگی عظیم ایستاده بود، دستانش را به سمت آسمان دراز کرده و نجوا ی استغاثه اش فضا را پر کرده بود، مي گفت: خدايا گرچه تو به سوگند خود وفا كردى و مرا داخل جهنم نمودى لیکن من از تو درخواست مي كنم بحق محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين كه مرا نجات دهى و با آن‏ها محشور نمائى!

وقتی دعا کردنش تمام شد من به ابلیس نزدیک شده و با شگفتی پرسیدم: این اسم های چه کسانی است که تو در مناجات خود به آنها توسل می کنی؟

او جواب داد: هفت هزار سال قبل از خلقت آدم من دیدم بر عرش اين اسم ها نوشته شده است لذا فهميدم که اين‏ها گرامى ‏ترين خلق در نزد خداوند می باشند برای همین است که خداوند را به نام آنان قسم داده و از او در خواست حاجت می کنم.

در این هنگام پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: قسم به خدا اگر تمام اهل زمين با همين روش خدا را سوگند دهند خواسته ی آن‏ ها پذیرفته می گردد.

****

آیا عجیب نیست ابلیس هفت هزار سال قبل از خلقت آدم از عظمت و جایگاه رسول اکرم و اهل بیت عصمت صلوات الله علیهم اجمعین با خبر بوده و سرّ اهمیت نام ایشان را می دانسته است و می توانسته با واسطه قرار دادن این نام ها خود را از ملعون و مطرود شدن نجات داده بلکه با نزدیک شدن به آن ها به قرب الهی نایل شود اما کبر و حسد باعث شد که او به جای استفاده از این موقعیت و فرصت مسیر تمرد پیش گرفته و عصیان بورزد.

حالا تصور می کنید عاقبت وی با این این مناجات پر سوز و گداز و استغاثه و زاری به کجا انجامیده؟! آیا او همانگونه که پیامبر صل الله علیه واله تاکید فرموده موفق به توبه و جبران گذشته سیاه خود خواهد شد؟!

بد نیست به عقب بر گشته چگونگی این سرانجام را در حکایت دیگری بررسی نماییم:

در نقل است زمانی که نوح تجهیز کشتی خود را به پایان رسانیده و فرمان خدا پای به درون آن نهاد تا مردم و موجودات زنده را به داخل راهنمایی کند، در این هنگام غریبه ای نزد وی آمد و چنین گفت: ای نوح! من ابلیس هستم.

نوح گفت: برای چه به اینجا آمده ای و از من چه می خواهی؟

ابلیس پاسخ داد: من آمده ام از تو خواهشی داشته باشم، می خواهم از پروردگارت سوال کنی آیا امکان توبه برای من وجود دارد؟

خداوند وحی فرستاد: ای نوح به او بگو توبه اش این است که خود را به آرامگاه آدم رسانده و بر خاک مدفن او سجده نماید، تا من نیز گناهانش را ببخشایم.

ابلیس تا این پیام را شنید از نو سر به عصیان برداشته و اظهار کرد: نه هرگز! من به زنده ی آدم سجده نکردم، اکنون چگونه قبول کنم برخاک گور او پیشانی بسایم؟ و به این ترتیب یک بار دیگر از فرمان خدا سرپیچی کرده و از کافران گردید.

(برگرفته از آسمان و جهان-ترجمه كتاب السماء و العالم بحار، ج‏۷، ص: ۲۲۰)

سال ها گذشت و دوران نبوت موسی فرا رسید. ابلیس این بار نزد او که حجت زمانش بود آمد و گفت: ای موسی تو کسی هستی که خداوند به رسالتش برگزیده و به خوبی باتو سخن گفته، من اعتراف می کنم که گناه نموده ام، اما اکنون پشیمانم و قصد توبه دارم.

موسی به درگاه خداوند مناجات نمود و به او وحی شد که دعایت پذیرفته گشت. پس او ابلیس را خبر کرد و گفت چاره ی تو این است که بر قبر آدم علیه السلام سجده نمایی.

و ابلیس بازهم خشمگین گردیده و نهیب زد: من تا آدم زنده بود به او سجده نکردم اکنون می خواهی بر گور او سجده نمایم؟

(همان، ص: ۲۱۹)

می بینید ابلیس همواره در حسرت جایگاه و موقعیتی است که روزگاری در میان ملائک داشته و پیوسته آرزوی بازگشت به آن دوران را دارد. او به گمان این که زمان آدم به سر آمده و دیگر زنده نیست تا مجبور به سجده اش باشد هر از گاه سراغ یکی از پیامبران خدا رفته و اظهار توبه می نموده اما با کمال حیرت در می یافته که هنوز هم فرمان سجده برجاست با این تفاوت که اکنون که آدم زنده نیست باید به مقبره او پیشانی بر زمین ساید و ابلیس نیز صد البته پذیرای چنین فرمانی نمی باشد چرا که ریشه های تکبر و گردنکشی در او خشک نشده و آتش حسد در قلبش همچنان شعله ور است.

خداوند حکیم برای رسیدن به وصال و قرب خویش مسیری را برای بندگان تعیین فرموده که جز از آن طریق به هدف نمی توان نایل گشت لیکن اغلب مردم به جای مسیر ی که پروردگارشان ترسیم نموده در جاده ای به حرکت در می آیند که ابلیس نیز از همان رفته است.

طریقی که خداوند برای به کمال رسیدن در نظر گرفته، اطاعت و تبعیت از اولیاء معصوم و برگزیدگانی است که حجت هر زمان و دوران به شمار می آیند و مردم با رجوع به ایشان و انجام فرامین و دستورات آنها ـکه جز دستور و خواسته ی خداوند نیست ـ در کنار استفاده از کتاب آسمانی به رشد و کمال حقیقی دست می یابند.

حال دو باره به کنار سنگ سفید بر می گردیم و شیطان را در مناجاتش نظاره می کنیم. او ناله و ندبه سر داده و اشک از دیدگانش چون سیل روان است، حتماً به این می اندیشید که جا دارد که دل سنگ برای چنین استغاثه ای آب گردد، لیک چون نیک نظر نمایید شراره ی کین و حسد ی که از درونش برون می زند گواهی می دهد که این موجود طماع حیله‌گر هنوز در پی آن است که به آنچه طمع داشته دست یابد بی آن که فرمان پروردگارش را گردن نهاده و از برگزیدگان معصومش ـ محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین ـ اطاعت کرده باشد و همچنان نقشه می کشد که به جایگاه خیالی خود در میان ملائک بازگردد البته از راه میانبری به نام فریب!

منوی اصلی

ذره بین

رجیم یعنی رانده شده به وسیله ی لعن، طرد شده از موضع خیر، مومنی او را به یاد نمی آورد مگر آنکه او را لعن کند. و در علم خدا گذشته است که هرگاه قائم(عج) قیام کند هیچ مومنی در آن زمان باقی نمی ماند مگر آنکه شیطان را با سنگ می راند کما اینکه قبلا او را لعن نموده بود.

(بحار الانوار، ج۶۰، ص۲۴۲)
امام حسن عسگری(ع)